درباره وبلاگ


دارای مدرک فوق دیپلم رشته نقشه کشی صنعتی و مدرکهای برق صنعتی و جوشکاری آرگون از پتروشیمی، مدرک کامپیوتر و همچنین فتوشاپ از فنی و حرفه ای و مهندس نقشه کش لوله کشی گاز مفتخرم که توانسته ام در جهت ارتقاء علمی علم آموزان نقشی داشته باشم


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 152
بازدید کل : 119337
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

زندگی نامه دانشمندان بزرگ جهان
www.hokama.loxblog.com
پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, :: 21:26 ::  نويسنده : جواد عباسی

 

شخصی را به جهنم می بردند...
در راه برمیگشت و به عقب خیره می شد...
ناگهان خدا فرمود:او را به بهشت ببرید!!!
فرشتگان پرسیدند:چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
پروردگار فرمود:اوچند بار به عقب نگاه کرد...
او به بخشش من امیدوار بود و من بنده ام را ناامید نمی کنم...!!!

عارفانه



پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, :: 21:11 ::  نويسنده : جواد عباسی

عارفانه

 

پشت چراغ قرمر پسرك با چشماني معصوم ودستاني كوچك گفت:چسب زخم نميخواهيد؟

پنج تا صدتومن،

آهي كشيدم و با خود گفتم: تمام چسب زخمهايت را هم كه بخرم نه زخمهايمن خوب ميشود

نه زخمهاي تو...



دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 23:26 ::  نويسنده : جواد عباسی

عارفانه

شيشه اي مي شکند...

يک نفر مي پرسد...

چرا شيشه شکست؟

مادر مي گويد:شايد اين رفع بلاست.

يک نفر زمزمه کرد...

باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد.

شيشه ي پنجره را زود شکست.

کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست,

عابري خنده کنان مي آمد...

 



چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 1:21 ::  نويسنده : جواد عباسی

 عارفانه

بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدرآرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود

ملاصدرا



سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 1:5 ::  نويسنده : جواد عباسی

عارفانه

مرد جواني که مربي شنا و دارنده ي چندين مدال المپيک بود٬ به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را که درباره خداوند ميشنيد مسخره ميکرد.شبي مرد جوان به استخر سر پوشيده آموزشگاهي رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا کافي بود.مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شيرجه برود.ناگهان٬ سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده کرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فراگرفت. از پله ها پائين آمد و به سمت کليد برق رفت و چراغ ها را روشن کرد.آب استخر براي تعمير خالي شده بود.



دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 1:35 ::  نويسنده : جواد عباسی

 شاعرانه و عارفانه

خدایا چرا وقتی راه زندگی هموار می گردد

                             بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد

به وقت عیش و عشرت می نوازد طبل بد مستی

                             به وقت تنگدستی مومن و دیندار می گردد

 



شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 1:47 ::  نويسنده : جواد عباسی

عارفانه

روحی که پیام دارد نه مرید می طلبد نه عاشق . در رهگذر عمر چشم انتظار ایستاده است
و وجودش ندائی است که آشنایی را می خواند و حیاتش نگاهی که در انبوه این صورتک های
مکرر و بی مسئولیت و بی انتظار و بی اضطرابی که بیهوده می گذرند چهره ی مانوس و
محرم خویشاوندی را بیابد که بر آن موجی از حیرت افتاده است و دو نگاهش همچو دو کودک
گم کرده مادر در این دنیای بی پناه آواره اند


                      
    دکتر علی شریعتی



صفحه قبل 1 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب